نگاه من
می دونین اگه بخواین از یک تا یک میلیارد بشمرید، چقدر طول می کشه؟ با فرض این که در هر ثانیه یک عدد بشمریم حساب کنین چقدر طول می کشه؟ چند ماه؟ چند سال؟ بهتون میگم، چیزی حدود 40 سال، یعنی اگه یه نفر از بدو تولد شبانه روز در حال شمارش باشه، حدود 40 سالگی شمارشش تموم میشه. حالا یه چیز جالب تر. می دونین تو مغز حدود 1300 گرمی ما چقدر سلول عصبی وجود داره؟ حدس بزنید.... حدود صد میلیارد سلول عصبی!! یعنی یه نفر باید چهار هزار سال عمر کنه تا بتونه فقط سلول های عصبی مغز رو بشمره. و هر سلول عصبی چیزی حدود ده هزار ارتباط با سایر سلول ها داره. می دونین یعنی چی؟ حالا این ها فقط سلول های مغز یه آدمه. ما شش میلیارد آدم تو زمین داریم. تازه این موضوع یه ذره کوچیکی از این عالم بی انتهاست. خداوند متعال که این عظمت یکی از کوچکترین کار ها و قدرت هاشه، حق داره که خودش رو اکبر معرفی کنه. اما ما چی؟ بعضی ها چطور جرأت می کنن خودشون رو با داشتن یک ذره دانش، ثروت، زیبایی یا حتی عبادت بگیرن،و یا همه چیز رو به خودشون نسبت بدن؟!!!!!!!!!!! شاعر میگه: این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار بهتره بگیم: هر که ذکرت نکند( به بزرگی ) نقش بود بر دیوار الله اکبر سبحانک ربی انی کنت من الظالمین پ ن : ریتای عزیزم نیستی! خیلی وقته نیستی نه من نه تو نه خیلی از اون دوستان قدیمی ولی وبلاگت هنوزم هست خوبه خدا رو شکر تو حداقل حذف نکردی اگر چه دیگر نیستی دلم برات تنگ شده نمی دونم کجایی، کتابت رو تونستی چاپ کنی یا نه؟ گاهی هنوزم می رم سراغ وبلاگت و نوشته هات رو می خونم بعضیاش رو از حفظ شدم! اینم از وبلاگت کش رفتم! از این به بعدم بازم می نویسم اون نوشته ها حیفه که به روز نشند - پس با اجازه دوست قدیم و عزیز من-
شنیدم یه دانشمند ژاپنی در مورد تأثیر کلام روی مولکول های آب آزمایش هایی انجام داده. اون نشون داده که کلمات زیبا می تونه کریستال های آب رو زیبا کنه، و کلمات نازیبا می تونه اون ها رو از حالت منظم و زیبا خارج کنه. مثلا کلمه دوستت دارم یا متشکرم آب رو زیبا می کنه و کلمات ازت متنفرم یا الفاظ امری اون رو زشت می کنه. خوب برام جالب بود که کلمات می تونن چنین تأثیری روی مولکول ها بزارن.اگه کلمات بتونن چنین تأثیری روی مولکول های آب بزارن، پس ممکنه روی هر چیزی تو محل زندگیمون اثر بزارن .
وقتی کلمه متشکرم می تونه چنین تأثیری روی آب بزاره ببین نام خداوند چه تأثیری می تونه روی مواد غذایی داشته باشه. شنیدین میگن زمان خوردن غذا بسم الله بگین این کلمات می تونه مواد غذایی رو که می خوریم زیبا کنن. یا می گن به تلویزیون نگاه نکنین، یا صحبت نکنین، تمام این کارها می تونه به نوعی در مواد غذایی که مصرف می کنیم اثر بزاره و اون ها رو تغییر بده. حتی کلماتی که در طول روز استفاده می کنیم هم در اطراف ما تغییراتی رو ایجاد می کنن.تا حالا فکر کردین در طول روز از چند کلمه استفاده می کنیم؟ یا چه الفاظی رو به کار می بریم؟ اگه ازمون بخوان تکرارشون کنیم، آیا قادر هستیم اون ها رو به یاد بیاریم؟ اگه کلمات چنین تأثیری روی محیط میزارن، پس چرا ما نسبت به بیان اون ها آگاه نیستیم؟ وقتی اون ها می تونن محیط زندگی ما رو عوض کنن و اون رو زیباتر کنن، چرا ما به اون ها توجه نمی کنیم؟ تا حالا شده یکی بهتون بگه فلان حرف که فلان سال به من زدی من رو خیلی اذیت کرد، که تا به حال فراموشش نکردم. بعد ما میگیم وا !!!!! کدوم حرف رو میگی ؟حتی به یاد نداریم که چه حرفی زدیم. چه برسه به اینکه به تأثیرش روی دیگری فکر کنیم. صدف وار گوهر شناسان راز دهان جز به لولو نکردند باز
پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد.
«اگر سالم نیستی، هستند افرادی که با معلولیت و بیماری زندگی می کنند»،
«اگر زیبا نیستی برخورد درست با زشتی هم وجود دارد»،
«اگر جوان نیستی، همه با چهره پیری مواجه می شوند»،
«اگر تحصیلات عالی نداری با کمی سواد هم می توان زندگی کرد»،
«اگر قدرت سیاسی و مقام نداری، مشاغل مهم متعلق به معدودی انسانهاست»،
«اما، اگر «عزت نفس نداری»، هیچ نداری
آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند.
یک ماه بعد، مربی نزد پادشاه آمد و گفت که یکی از شاهینها تربیت شده و آماده شکار است اما نمیداند چه اتفاقی برای آن یکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخهای قرار داده تکان نخورده است.
این موضوع کنجکاوی پادشاه را برانگیخت و دستور داد تا پزشکان و مشاوران دربار، کاری کنند که شاهین پرواز کند. اما هیچکدام نتوانستند.
روز بعد پادشاه دستور داد تا به همه مردم اعلام کنند که هر کس بتواند شاهین را به پرواز درآورد پاداش خوبی از پادشاه دریافت خواهد کرد.
صبح روز بعد پادشاه دید که شاهین دوم نیز با چالاکی تمام در باغ در حال پرواز است.
پادشاه دستور داد تا معجزهگر شاهین را نزد او بیاورند.
درباریان کشاورزی متواضع را نزد شاه آوردند و گفتند اوست که شاهین را به پرواز درآورد.
پادشاه پرسید: «تو شاهین را به پرواز درآوردی؟ چگونه این کار را کردی؟ شاید جادوگر هستی؟
کشاورز گفت: سرورم، کار سادهای بود، من فقط شاخهای راکه شاهین روی آن نشسته بود بریدم. شاهین فهمید که بال دارد و شروع به پرواز کرد.
گاهی لازم است برای بالا رفتن، شاخههای زیر پایمان را ببریم.
چقدر به شاخههای زیر پایتان وابسته هستید.